
من غریبم ، غریب این شهر و دنیای پست و دون
کجا پناه برم ..
در این صحرای بی کران که جای من خالیست ..
خالیست از مهر و محبت ، از ناز و لطافت ..
غریبم ، غریبم آری چون بچه ای در آغوش خالی از عشق مادر ..
غریبم چون کودکی دریغ از نوازش پدر ..
غریبم ، غریب همیشه آشنای دریای غم و اندوه ..
کجا پناه برم ، مگر نمیدانی که جای من خالیست ..
خالیست از هرگونه عشق و دوستی ..
غریبم ، غریب این شهر و مکان نا کجا آباد ..
غریب نا کجا آبادهای پیدایی که نمیدانم آیا در وجود منقلم وجود دارد یا نه ؟
غریبم مانند غریبان دیگر ، غریبم مانند غریب شدن از پدر و مادر ، آری غریبم و جای من خالیست ...
نظرات شما عزیزان:
|