به خاطر نجات شرافتهای مظلوم ..
از بستر فحشاء محتاج به شرافت ..
به خاطر طبیعت ، که سراپای هستی اش ...
امید است ، عشق است ، ناز است و لطافت
به خاطر پرهای کبوتر گم کرده و کبوترهای پا شکسته ی بی پر ..
به خاطر بشر ، به نام وجدان ، به نام انسانیت ، به نام انسان ..
تصمیم بگیرید که بیش از این محبت ..
با دست خونین عشق ..
انتقام سیاهی اش را ..
از سپیدی زندگی بیگناه نگیرد ..
تصمیم بگیرید که ...
عشق بمیرد ... !
|