با مرگ ماه ، روشنی از آفتاب رفت
چشم و چراغ عالم هستی به خواب رفت
الهام مرد و کاخ بلند خیال ریخت
نور از حیات گم شد و شور از شراب رفت
این تابناک تاج خدایان عشق بود
در تند باد حادثه همچون حباب رفت
این قوی ناز پرور دریای شعر بود
در موج خیز علم ، به اعماق آب رفت
این مه که چون منیژه لب چاه می نشست
گریان به تازیانه افراسیاب رفت
بگذار عمر دهر سرآید که عمر ما
چون آفتاب آمد و چون ماهتاب رفت
ای دل ، بیا ، سیاهی شب را نگاه کن
در اشک گرم زهره ببین ، یاد ماه کن . . . !
|