نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





شب یلدا . . .

 

می­رفت و گیسوان بلندش را
بر شانه می­پراکند ،
شب را به دوش می­برد همراه عطر عنبر سارا ،
در موج گیسوان بلندش
تابیده بود شب را
آرام ، مثل زمزمه­ی آب ، می­گذشت
با اختران به نجوا .
همراه گیسوان بلندش
خاموش ، مثل زیر و بم خواب ، می­گذشت
پشت دریچه­ها
پشم جهانیان به تماشا .
می­رفت با شکوه تر از شب
همراه گیسوان بلندش
تا باغ­های روشن فردا .
یلدا !

[+] نوشته شده توسط vahed در 14:28 | |







جادوی سکوت . . .


 

من سکوت خویش را گم کرده­ام !
لاجرم در این هیاهو گم شده­ام
من ، که خود افسانه می پرداختم ،
عاقبت افسانه مردم شدم !
ای سکوت ، ای مادر فریادها ،
ساز جانم از تو پر آوازه بود ،
تا در آغوش تو ، راهی داشتم ،
چون شراب کهنه ، شعرم تازه بود .
در پناهت برگ و بار من شکفت
تو مرا بردی به شهر یادها
من ندیدم خوشتر از جادوی تو
ای سکوت ، ای مادر فریادها !
گم شدم در این هیاهو ، گم شدم
تو کجایی تا بگیری داد من ؟
گر سکوت خویش را میداشتم
زندگی پر بود از فریاد من !

[+] نوشته شده توسط vahed در 13:57 | |