نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





هنوز ، همیشه ، هرگز . . .

هزار سال به سوی تو آمدم ،

افسوس !

هنوز دوری ! دور از من ، ای امید محال

عنوز دوری ، آه ، از همیشه دور تری !

همیشه ، اما ، در من کسی نوید میدهد

که میرسم به تو !

شاید هزار سال دیگر

صدای قلب ترا ،

پشت آن حصار بلند

همیشه میشنوم

همیشه سوی تو می آیم

همیشه در راهم

همیشه میخواهم

همیشه با توام ، ای جان !

همیشه با من باش !

همیشه !

اما

هرگز مباش چشم به راه !

همیشه پای بسی آرزو رسیده به سنگ

همیشه خون کسی ریخته است به درگاه . . . !


[+] نوشته شده توسط vahed در 12:13 | |







راه . . .

دور یا نزدیک ،

راهش میتوانی خواند

هر چه را آغاز و پایانی است ،

- حتی هر چه را آغاز و پایان نیست - !

زندگی راهی است .

از به دنیا آمدن تا مرگ !

شاید ، مرگ هم راهی است .

راه ها را کوه ها و دره هایی هست ،

اما - هیچ نزهتگاه دشتی نیست !

هیچ رهرو را مجال سیر و گشتی نیست !

هیچ راه بازگشتی نیست !

بی کران تا بی کران ، امواج خاموش زمان جاری است

زیر پای رهروان ، خوناب جان جاری است !

آه . . .

ای که تن فرسودی و هرگز نیاسودی !

هیچ آیا یک قدم ، دیگر توانی راند ؟

هیچ آیا یک نفس دیگر توانی ماند ؟

نیمه راهی طی شد اما نیمه جانی هست

باز باید رفت تا در تن توانی هست

باز باید رفت . . .

راه باریک و افق تاریک ،

دور یا نزدیک . . . !


[+] نوشته شده توسط vahed در 19:6 | |







ای امید نا امید های من . . .

ای امید نا امیدی های من

بر تن خورشید می پیچد به ناز

چادر نیلوفری رنگ غروب

تک درختی خشک ، در پهنای دشت

تشنه می ماند در این تنگ غروب

از کبود آسما نها ، روشنی

می گریزد جانب آفاق دور

در افق ، بر لاله سرخ شفق

می چکد از ابرها باران نور

میگشاید دود شب آغوش خویش

زندگی تنگ می گیرد به بر

باد وحشی می دود در کوچه ها

تیرگی سر میکشد از بام و در

شهر ، می خوابد به لالی سکوت

اختران نجوا کنان بر بام شب

نرم نرمک باده مهتاب را

ماه میریزد درون جام شب

نیمه شب ، ابری به پهنای سپر

می رسد از راه و می تازد به ماه

جغد می خندد به روی کاج پیر

شاعری می ماند و شاعری می ماند و شامی سیاه

در دل تاریک این شبهای سرد

ای امید نا امیدی های من !

برق چشمان تو ، همچون آفتاب

می درخشد بر رخ فردای من


[+] نوشته شده توسط vahed در 15:54 | |







کدام غبار . . . ؟

 

با جوانه ها، نوید زندگی است.
زندگی : شکفتن جوانه هاست.
هر بهار
از نثار ابرهای مهربان
ساقه ها پر از جوانه می شود
هر جوانه ای شکوفه می کند
شاخه چلچراغ می شود
هر درخت پر شکوفه باغ...
کودکی که تازه دیده باز می کند
یک جوانه است
گونه های خوشتر از شکوفه اش
چلچراغ تابناک خانه است
خنده اش بهار پر ترانه است،
چون میان گهواره ناز می کند...
 ای نسیم رهگذر،به ما بگو
این جوانه های باغ زندگی،
این شکوفه های عشق،
از سموم وحشی کدام شوره زار
رفته رفته خار می شوند؟
 این کبوتران برج دوستی
از غبار جادوی کدام کهکشان
گرگ های هار می شوند؟

[+] نوشته شده توسط vahed در 9:44 | |







شاید محال نیست . . .

 

آنکس که درد  عشق بداند

اشکی بر این سخن بفشاند

این سان که ذره های دل بی قرار من

سر در کمند عشق تو ، جان در هوای توست

شاید محال نیست که بعد از هزار سال

روزی غبار ما را آشفته پوی باد

در دور دست دشتی از دیده ها نهان

بر برگ ارغوانی

پیچیده با خزان

یا پای جویباری

چون اشک ما روان

پهلوی یک دیگر بنشاند

ما را به یکدیگر برساند . . .


[+] نوشته شده توسط vahed در 16:43 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد